امام محمدباقرعلیه السلام

ساخت وبلاگ

بسم سلام

«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛

و ذاالنون ( يونس) را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراكم) صدا زد: «(خداوندا) جز تو معبودى نيست! منزهى تو! من از ستمكاران بودم! » (سوره الانبياء ، آيه 87)


امام صادق علیه السلام در بیان خداترسی پدر بزرگوارش می فرماید:
«پدرم نیمه های شب خدا را با سوز و گداز چنین می خواند؛ بارالها! خواندی، کوتاهی کردم، رماندی، سرباز زدم، ببین، اینک منم، بنده تو، سرافکنده به درگاهت و هیچ عذر خواسته ای ندارم».
کشف الغمة، ج 2، ص 324 ؛ الفصول المهمة، علی بن محمد بن احمد المالکی، قم، دار الحدیث الثقافیة، اوّل، 1422 ق، ج 2، ص 885
حسن زَیّات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرف یاب می شود تا برای پرسش های خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجّب او و همراهش را برمی انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسش هایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند، ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، پشمینه بر تن یافتند. 
امام به او فرمود: «ای برادر بصری! اتاقی را که دیشب مشاهده کردی، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثیه ای هم که در آن بود، به او تعلّق داشت. او خودش را برای من زینت کرده بود و من هم باید خود را برای او زینت می کردم. بنابراین، گمان بد به دل خویش راه مده». او گفت: «فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم، ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید»
مکارم الاخلاق
ص 293؛ قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1415 ق، دوم، ج 3، ص 239. 
پ.ن

#تفکر

اول هفته و دختر دایی...
ما را در سایت اول هفته و دختر دایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareh110 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 10:26